Music
موسیقی
با این که رابطهی میان موسیقی و جامعه توسط موسیقی شناسان، موسیقی شناسان قومی و جامعه شناسان مطالعه شده است، دستاوردهای هر سه رشته در این زمینه کم و بیش جسته گریخته و با معضلات نظری بنیادی مواجه بوده است.
نویسنده: اندرو ادگار
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Music
با این که رابطهی میان موسیقی و جامعه توسط موسیقی شناسان، موسیقی شناسان قومی و جامعه شناسان مطالعه شده است، دستاوردهای هر سه رشته در این زمینه کم و بیش جسته گریخته و با معضلات نظری بنیادی مواجه بوده است.موسیقی شناسی و تحلیل موسیقایی که در آنها مطالعهی هنر موسیقی غربی کانون توجه است، در پی توضیح خصوصیات صوری آثار موسیقی است. این توجه به ساختارها منجر به برداشتی از اثر موسیقی شده است که آن را بریده از زمینهی اجتماعی یا فرهنگی آن در نظر میگیرد. در نتیجه، پژوهشگر اجتماعی یا باید پیوندی تبیینی یا تحلیلی میان ساختارهای موسیقی و جامعه پیدا کند، یا مفهوم موسیقی شناختی موسیقی خودمختار را بازتعریف کند و به حاشیه براند.
مطالعهی تاریخی موسیقی تحت نفوذ صورتگرایی موسیقی شناسی بوده است. درک موسیقی از طریق بررسی تحولات سبکی به دست میآید، به نحوی که آثار هر دورهی معینی برحسب سبک و مکتبی درک میشود که به دورهی مذکور نسبت میدهند و آن را بسط منطقی سبک دورهی ماقبل آن میدانند. ارجاع به نظریهی اجتماعی فقط به شرایط جوّی حاکم بر آفرینش موسیقی مربوط میشود و تقریباً هیچ توجهی به پیوندهای تبیینی میان جامعه و محصول موسیقایی ندارد. فقط در دورهی اخیر است که شاهد چرخش کانون تأکید از صورتگرایی به ملاحظهی موسیقی در متن «شبکهی فرهنگ» بودهایم (Tomlinson, 1984). به تاریخ اجتماعی موسیقی به صورت فزایندهای برحسب هدف بازیافت معنای قطعه موسیقی معینی با ملاحظهی ارزشهای فرهنگی خاصی که به تولید، مصرف و پخش آن شکل داده، مینگرند. هرچند که تحلیل صورت گرایانه به بوتهی فراموشی سپرده نشده، ولی تأکیدها بیشتر متوجه بازشناسی ارزشها و معناهای موسیقی در یک فرهنگ خاص است.
موسیقی شناسی قومی بر اساس گرایشهای کم و بیش صریح خود به دو دسته تقسیم میشود، یکی گرایش به موسیقی شناسی و تحلیل ساختارهای درونی موسیقیهای غیر غربی، و یکی به انسان شناسی یا ملاحظهی موسیقی در متن فرهنگی آن. رهیافت دوم منجر به چالش با جهانشمول بودن برداشتهای غربی دربارهی موسیقی شده است. از زمان تلاشهای اولیه برای مقایسهی موسیقی فرهنگهای مختلف، اکنون تبیینهای پختهتر و پیچیدهتری مطرح میشود که نحوهی استفادهی گروهها از موسیقی و کارکردهای موسیقی را برای کل جامعه مد نظر دارند. اخیراً، و همراه با دستاوردهای جدید نظریهی اجتماعی، موسیقی نیز به منزلهی بخشی از فرهنگی که در نمادها متجلی است، تفسیر میشود. بنابراین، عرصه و مجال فراخی برای تفسیر موسیقی گشوده شده است که در مقابل تبیین علّی یا کارکردی قرار میگیرد.
جامعه شناسی موسیقی معمولاً با ثبت پوزیتیویستی اوضاع و شرایط اجتماعی فعالیت موسیقایی سر و کار دارد. جامعه شناسان به جای درافتادن با تعریف صورت گرایانهی موسیقی، آن را نادیده میگیرند. این رهیافت، در ضعیفترین شکل خود، فقط با پدیدههای اجتماعی فرا موسیقایی سر و کار دارد که در حضور موسیقی رخ میدهند، یا تولید، مصرف و توزیع آن را تعیین میکنند. خود موسیقی نه تبیین و نه تفسیر میشود.
ژرفترین توجه به صورتگرایی در آثار ماکس وبر و تئودور آدورنو دیده میشود. وبر از موسیقی به مثابه نمونه یا مثال برای کشف و ترسیم محدودیتهای عقلانی شدن استفاده میکرد. نظام موسیقایی هر فرهنگ معینی بر این اساس مورد بررسی قرار میگرفت که تا چه حد نشان دهندهی عقلانی شدن پدیدههای طبیعی موسیقایی است. آدورنو نیز رهیافت صورت گرایانه را درهم میشکند و پیشنهاد میکند که موسیقی در آن واحد هم مستقل و هم واقعیتی اجتماعی است. رشد و توسعهی ظاهراً مستقل موسیقی که در تاریخ رسمی موسیقی ثبت شده است، از طریق بازشناسی شالودهی اجتماعی مواد و مصالح و شکلهای تفکر مورد استفادهی موسیقی، به صورت جامعه شناختی رمزگشایی میشود، ولی مسلماً موسیقی نشان دهندهی توسعهی مستقل این مواد و مصالح، مستقل از مقاصد اقتصادی همه شمول جامعهی سرمایه داری نیز هست.
پدیدارشناسی، عالم نشانهها و ساختارگرایی نفوذ فزایندهای بر جامعه شناسی موسیقی داشته و امکان تحلیلهای پختهتری را دربارهی معنای موسیقی برحسب بارساخت اجتماعی آن در وضعیتهای معین، و تعین یافتن آن از طریق رمزهای فرهنگی خاص، فراهم آوردهاند.
اخیراً یورش همه جانبه تری به پیش فرضهای موسیقی شناسی سنتی به راه افتاده است. موسیقی شناسی قومی و جامعه شناسی، مستقیم یا غیرمستقیم، پرسشهای تازهای پیش روی موسیقی شناسی قرار داده که به فرض استقلال زیبایی شناختی اثر موسیقی مربوط است. موسیقی به طور روزافزون در متن بافت اجتماعیاش نگریسته میشود و این امر حکایت از این میکند که افکار و تصورات مربوط به «استقلال»، برساختههای ایدئولوژیکاند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}